| |
من محمد حسینی بهشتی درتاریخ دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محله(لومبان)متولد شدم. منطقه ی زندگی ما از مناطق بسیار قدیمی شهر بود.خانواده من یک خانواده ی روحانی و پدرم نیز روحانی بود.پدرم چند روز هفته در شهر به کار وفعالیت می پر داخت وهفته ای یک شب برای امام جماعت وانجام کارهای مردم به یکی از روستاهای نزدیک شهر می رفت.هر سال چند روز هم به یکی از روستاهای دور افتاده که نزدیک حسین آباد ودور تراز آنجا بود وحسن اباد نام داشت می رفت.رفت وامد افرادیکه از آن روستای دور افتاده به خانه ی ما می آمدند برایم خیلی خاطره انگیز است.پدرم وقتی به آن روستا می رفتدر منزل پنبه زن بسیار فقیری سکونت می کرد،آن ییرمرد اتاقی داشت که پدرم در آن زندگی می کرد.نام آن پیر مرد جمشید بود ومحاسنی سفید وباریک وبلندوچهره ای بیابانی وروستایی ونورانی داشت.پدرم گفت: با جمشید نان ودوغی می خوریم وصفا می کنیم.وهمیشه اظهار می کرد:من سفره ساده نان ودوغ جمشید را به هر جلسه دیگری ترجیح می دهم.جمشید نیز هر سال دو بار به شهر وخانه ی ما می آمدو من بسیار با او انس داشتم. تحصیلاتم را در سن چهار سالگی در مکتب خانه ای شروع کردم . خیلی سریع خواندن ونوشتن وهم چنین خواندن قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان نوجوان تیز هوش شناخته شدم تا اینکه قرار شد به دبستان بروم به دبستان دولتی (ثروت) که بعدها( بهمن) نامیده شد رفتم ،از من امتحان ورودی کردند گفتن که باید به کلاس ششم بروم ولی از نظر سنی نمی تواند،بنابراین درکلاس چهارم پذیرفته شدم وتحصیلات دبستانی رادر همان جا به پایان رساندم. در امتحان نهایی،در شهر نفر دوم شدم و برای ادامه تحصیلات به دبیرستان سعدی رفتم. سال اول ودوم را در دبیرستان گذراندم ،اوائل سال دوم بود که حوادث شهریور بیست پیش آمد، این واقعه علاقه و شوری در نوجوانها برای یادگیری معارف اسلامی بوجود آورد.دبیرستلن سعدی هم در نزدیکی میدان امام (شاه سابق)قرار داشت که نزدیک بازار بود،جائیکه مدارس بزرگ طلاب هم در آنجا قرار داشت،مدرسه جده ،مدرسه صدر و چند مدرسه ی دیگر ،بین دبیرستان ومدرسه ی ما حدود چهار پنج کیلومتری فاصله بود که معمولا پیاده می آمدیم و بر می گشتیم. همین سبب شد که با بعضی از نوجوان ها که درس های اسلامی می خواندند آشنا شوم علاوه بر اینکه در یک خانواده روحانی پرورش یافته بودم ودر خانواده طلاب فاضل جوانی بودم، یک همکلاسی داشتم که او هم فرزند روحانی بود،نوجوان بسیار تیز هوشی بود ودر کلاس پهلوی من می نشست .او در کلاس دوم بجای اینکه به درس معلم گوش دهد ، کتاب عربی می خواند ، اینها بیشتر در من شوق به وجود می آورد که تحصیلات را نیمه کاره رها کنم و طلبه شوم.به همین ترتیب در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها وبه مدرسه صدر اصفهان رفتم.از سا ل 1321تا 1325 تحصیلات ادبیات عرب،منطق کلام وسطوح فقه واصول را با سرعت در اصفهان خواندم .این سرعت وپیشرفت موجب شده بودکه حوزه ی اصفهان با لطف فراوانی با من بر خورد کند.وچون پدر ومادرم،مرحوم حاج میر محمدصادق مدرس خاتون آبادی ازعلمای برجسته ای بود و من یک ساله بودم که فوت شده بود،در ذهن اساتید من که شاگردهای ایشان بودند، تدائی می کرد که می توانم یادگاری ازایشان باشم .در طی این مدت تدریس هم می کرد در سال 1324 از پدر ومادرم خواستم که اجازه بدهند شبها در حجره که در مدرسه داشتم بمانم و به تمام معنا یک طلبه شبانه روزی باشم .از طرفی هم فا صله منزل ما تا مدرسه ای که می رفتم چهار پنج کیلومتری بود وهر روز مقداری وقت برای رفت وآ مد از بین می رفت. در خانه ای هم که بودیم پر جمعیت بود ومن اتاق تنها نداشتم ونمی توانستم به کارهایم بپردازم . سال 1324و1325را در مدرسه گذراندم ،اواخر دوره ی سطح بود که تصمیم گرفتم برای ادامه ی تحصیل به قم بروم. این را هم بگویم که در دبیرستان در سال اول ودوم زبان خارجی ما فرانسه بود و در آن دو سال فرانسه خوانده بودم، ولی در محیط اجتماعی آن روزآ موزش زبان انگلیسی بیشتر بود، به همین جهت سال آخر که در اصفهان بودم ، تصمیم گرفتم یک دوره زبان انگلیسی یاد بگیرم . پیش یکی از منصوبین وآشنایان که زبان انگلیسی می دانست،با زبان انگلیسی آشنا شدم و یک دوره کامل(رید) خواندم. در سال 1325 به قم آمدم و حدود شش ماه بقیه سطح ومکاسب وکفایه را تکمیل کردم.در قم به مدرسه ی حجتیه که مرحوم آیة الله حجت جدیدا بنیان گذاری کرده بود ،رفتم درست سالهایی بود که استاد آیة الله طباطبائی از از تبریز به قم آمده بودند .مقداری از کفایهرا نزد آیة الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی خواندم ومکاسب وبقیه کفایه را خدمت آیةالله داماد ادامه دادم که بعدها به خارج تبدیل کردم.در اصفهان منظومه ی منطق و کلام را خوانده بودم وال چون آن موقه استاد فلسفه در قم کم بود,نتوانستم ادامه بدهم وقطع شد .بیشتر به فقه و اصول و مطالعات گوناگون وتدریس می پرداختم.معمولل طلبه هایی که در حوضه بتوانند ضمن تحصیل، تدریس هم بکنند، تدریس می کنند.من هم در اصفهان و هم در قم ضمن تدریس،تدریس هم می کردم.از اول سال 1326درس خارج را شروع کردم.درس خارج فقه واصول را خدمت استاد عزیزمان مرحوم آیت الله محقق داماد می رفتم، همچنین از دست استاد و مربی بزرگوار و رهبر ازیزمان امام خمینی استفاده می کردم.در درس آیت الله و آیت الله سید محمد تقی خوانساری نیز می رفتم. مقدار خیلی کم هم نزد آیت الله حجت کوه کمری،درس خواندم. در سال 1327 به فکرافتادم که تحصیلات جدید را ادامه دهم ،بنابراین با گرفتن دیپلم ادبی به صورت متفرقه،به دانشکده (معقول و منقول)آن موقع که امروزه(الهیات و معارف اسلامی)نامیده می شود، راه یافتم.دوره ی لیسانس را در آنجا گذراندم. در فاصله ی 27تا30که در تهران بودم برای تامین هزینه ام تدریس می کردم و خودکفا بودم.سال 1330لیسانس شدم وبرای ادامه ی تحصیل به قم بازگشتم.ضمنا برای تدریس در بیمارستانها به عنوان دبیر زبان انگلیسی مشغول خدمت شدم و در دبیرستان (حکیم نظامی)قم تدریس می کردم.به طور متوسط روزی سه ساعت تدریس می کردم وهمین اندازه کافی بودوبقیه وقت خود راصرف تحصیل می کردم.از سال 1330تا1335بیشتر به کار فلسفه پرداختم وبه درس اسفار وشفای استاد علامه طباطبایی می رفتم، اسفار ملاصدرا و شفای ابن سینا را خدمت ایشان خواندم.شبهای پنج شنبه وجمعه نیز با عده ای از برادران، مرحوم استاد مطهری و آقای منتظری وعده ای دیگر جلسات بحث گرم وپر شوری داشتیم که بسیار سازنده بود.پنج سال طول کشید تا ماحصل آن جلسات به صورت متن کتاب(روش رئالیسم)تنظیم ومنتشر شد.در طول این سال ها فعالیتهای تبلیغی اجتماعی داشتیم،در سال 1326یعنی سال بعد از ورود به قم با مرحوم آقای مطهری وآقای منتظری و عدهای دیگر از برادران که در حدود هیجده نفر بودیم،برنامه ای تنظیم کردیم که برای تبلیغ در دورترین روستاهابرویم ودو سال این برنامه را اجرا کردیم.در ماه رمضان آن موقع که هوا گرم بود به هزینه ی خودمان برای تبلیغ به روستاها می رفتیم،البته خودمان پول نداشتیم،مرحوم آیت الله بروجردی توسط امام خمینی که آن موقع با ایشان بودند نفری صد تومان در سال 26ونفری صدوپنجاه تومان درسال27به عنوان هزینه ی سفر به ما دادند.چون قرار بود به هر روستائی که می رویم،مزاهم هیچ روستایی نباشیم وخرج خوراکمان را مدتی که آن جا هستیم خودمان بدهیم.آقای حاج سید موسی شبیری زنجانی از مدرسین برجسته قم وآقای مهدی روحانی، آقای آذری قمی وآقای مکارم شیرازی و امام موسی صدر،بودند،با اینها بیش از همه بحث داشتیم.با آقای مطهری وآقای منتظری هم بحث های خاصی داشتیم که یکی از آن بحث ها همان روش رئالیسم بود که قبلا گفتم. |